اِمشب چشمانم آبستن نگاهيست که
در آغوش خيابان به دار اويخته ميشود!
امشب زني در من سقط خواهد شد
که در آغوش خاک تانگو خواهد رقصيد!
امشب، هيچ واژه اي پُر طمطراقي
بر زبانم جاري نخواهد شد!
امشب،در گلوي مرگ گير خواهم کرد
اِمشب ،مردانگيم را در اين شعر ،جاي خواهم گذاشت
تا دنيا بفهمد که تورا بخاطر بر امدگي بدنت نه،!
بخاطر خودت دوست دارم
درباره این سایت